چهار راه من!تو!شاید او!
روایت یک دل ،
راویش چشمانت
یک بوق ممتد ،
پشتِ سکوت ِ تقاطع !
*دلیل نوشت : دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
دلم،حسابی گرد و خاک گرفته ، آی وبلاگای همسایه یه خرده مانچ بپاشین،
رو بیابونای احساستون تا مهلا ریه هاش خالی از احساس نشده*:)
می خوام احساس ، نفس بکشم نه گرد و خاک *:)
نظرات شما عزیزان: